خلاصه داستان: کئيچي موريساتو دوست دارد به دانشگاه برود ، اما عملا ، در هيچ زمينه اي (عشق ، فعاليت هاي فوق برنامه و...) موفق نبوده است . مشکل اينجاست که يک ستاره نحس در بالاي سرش قراردارد . تا اينکه يک روز ، مسووليت خوابگاه به وي سپرده شده و کوهي از کارهاي سخت و طاقت فرسا نيز بر عهده وي گذاشته مي شود . کئيچي که پسر وظيفه شناسي است ، همه آنها را انجام مي دهد و وقتي مي خواهد به مسوول مافوقش تلفن بزند ، از آنسوي خط تلفن ، با صدايي روبرو مي شود که مي گويد " الهه ها ، براي کمک در خدمت شما هستند" . کمي بعد ، الهه زيبايي به نام بلادندي پيش روي او ظاهر مي شود و پس از آن ، شانس به او روي خوش نشان مي دهد و به بعضي از چيزهايي که مي خواهد مي رسد ، غافل از اينکه با ورود بلادندي به زمين ، با مشکلات جديدي روبرو خواهد شد .
WELCOME TO FLAG COUNTER!